دلم تنگ و بساط شعر جور است
غیابت بی شک از جنس حضور است
تو رفتی،قلب من مثل بلوری...
ترک برداشته اما صبور است
تو می خندی برادر از ته دل
ولی من هرچه می خندم به زور است
من آن جامانده بیچاره ام که
مسیرش از حوالی تو دور است
روان شد خون پاکت بر زمین تا
کند فریاد:هنگام ظهور است
میان کوچه های خاطراتت
دلم همواره در حال عبور است
به خاطر مانده آن تک بیتت ای دوست!
و لب هایم کنون گرم مرور است...
"در آن مجلس که شور بی شعور است
چراغ معرفت ها سوت و کور است"
جم94/10/22
درد دلی با رفیق سفرکرده،مدافع حرم شهید حمید سیاهکالی مرادی