هر چیزی که اسمشو میذاری بذار
یکی از بزرگان میگفت:یه روز داشتم تو خونه گوجه خورد میکردم واسه غذا.مشغول کار بودم که وقت اذان شد.با خودم گفتم پاشم اول وقت نمازم رو بخونم.وضو گرفتم و شروع کردم به نماز خوندن.حس و حال خوبی توی نماز داشتم.دیگه بالاخره نماز اول وقت یه چیز دیگه ست...
سلام نماز رو که دادم،چشمم به پوست گوجه ای که روی ناخن انگشت دستم جا خوش کرده بود،افتاد که جلوی رسیدن آب به ناخنم رو گرفته بود.دیدی چی شد؟وضوم صحیح نبود و طهارت نداشتم،در نتیجه نماز پر حس و حالم به باد رفت.مشکل توی بطلان نماز نبود،چون دوباره وضو گرفتم و نماز رو اعاده کردم.ولی یه چیزی مثل خوره به جون ذهنم افتاد و اونم اینکه چرا آدم نمیفهمه الان طهارت داره یا نه؟
شبیه این قضیه برای اکثر ماها اتفاق افتاده.میدونم شما هم الان دارید سرتون رو به علامت تایید تکون میدید!
چه چیزی موجب این حالت توی ارتباط ما با خدا شده؟
مگه طهارت یه حالت درونی و قلبی نیست که با اعمالی مثل غسل و وضو و... حاصل میشه؟
پس چی میشه که انسان(اشرف مخلوقات)وقتی محضر خالقش قرار میگیره،نمیفهمه که طهارت داره یا نه؟
آی آدما!با خودمون چی کار کردیم؟؟؟
احسنت
و من الله توفیق